به سرزمین احساس قدم مىگذارم، آن جایى که مىتوانم صدایم را
از جنس آواى عشق کنم و مروارید نالههایم را در صدف تنهایى پنهان کنم و غریبانه از
انتظار بگویم؛ از غربت وجودم بگویم، از بهانههاى دلتنگى، از سینه پر درد غم و دستان
پر بار از دعایم که سحرگاهان به سوى آسمان پرواز مىکند و نگاههاى غمگینم که همدم غروبهاى
سهمگین جمعه است.
اى موعود هستى! مهرت را در شاهراههاى قلبم و دروازه دلم حس
مىکنم و نام تو را که تداعىگر لحظههاى انتظار است، هجى مىکنم و بر سر درِ احساسم
مىنویسم.
به تو مىاندیشم به تو که با خاطرت لحظههاى زندگىام را شیرین
و پر عطوفت مىکنى و آهنگ عاشقانه صدایم را پر از انتظار.
دعایم کنید
[ دوشنبه 88/10/21 ] [ 1:5 عصر ] [ مجتبی نصیری ]